چگونه شرمنده زن و بچه خود نشوید!
از آنجایی که از دوران کلنگ شاه تا همین امروز صبح، شرمنده شدن جلوی زن و بچه موضوعی مهم و حیاتی برای مردم به شمار میرفته و حتی عروسکی به اسم فامیل دور هم در سریال کلاه قرمزی بزرگترین دغدغه زندگیاش این بود که جلوی زن و بچهاش شرمنده نشده و غرورش نشکند، لازم دانستم تا دیازپامها اثر میکنند، به راههای موثر برای جلوگیری از این پدیده کمی فکر کنیم. آیا شما یکی از فوتبالیستهای تیمهای پرسپولیس یا استقلال هستید؟آیا در حالیکه پورشه و مازراتی سوار میشوید بازهم شرمنده زن و بچهتان هستید؟ آیا میتوانید لباسهای مارکدار بپوشید و گوشی مارک فلان بخرید (پول رپورتاژ آگهی خیلی طلبکار هستم، اول آنها را بدهند، بعد توقع تبلیغ مفت و مجانی داشته باشند!) اما از پس خریدن نیم کیلو تخمه کدو و تخمه آفتابگردون برنمیآیید؟ آیا با اینکه عرض شش ماه ششصد میلیون تومان قرارداد بستهاید، بازهم دست تان جلوی این و آن دراز است؟! خب به ما چه؟! از ما توقع مشاوره هم دارید؟! ما اگر بیل زن بودیم که باغچه خودمان را بیل میزدیم، شرایط ما هم عین شماست، شما به پیمانکار برجی که چند واحد مسکونی و تجاری در آن پیش خرید کردهاید بدهکارید، ما به آقا اسکندر سلمانی سر کوچهمان بابت یک اصلاح سر شما لنگ پول رینگ و لاستیک پورشهتان هستید، ما به آقا تیمور مکانیک محلمان بابت 200 سی سی روغن ایرانی که توی موتورمان ریخته بدهکاریم، شما خرج رفتن به رستورانهایی که در آنها به «لیمو» میگویند «لمون» را ندارید، ما به اشکنهمان با ترس و لرز آب اضافه میکنیم تا مبادا قبض آب زیاد بیاید، اما چه فرقی دارد؟ به هرحال بدهکار، بدهکار است، حالا چه طلبکار آندو تیموریان باشد، چه جناب صفدر دستپاچه صاحبخانه ما، به هرحال طلبکار پولش را میخواهد. بگذریم... ای بازیکنان غرورآفرین تیم محبوب من، واقعا از اینکه میبینم شما تا این حد از دل مردم بیرون آمدهاید و تا این حد مردمی هستید و روحیاتتان مانند ما تماشاگران و طرفدارانتان است، احساس شعف میکنم خیلی باحال هستید... میبینید دوستان؟! بیچاره بازیکنان پرسپولیس با یک میلیارد تومان درآمد خالص، شب عید شرمنده زن و بچهشان هستند، بعد دولت برای حل مشکل اقتصاد چشمش دنبال چهل و پنج هزار تومان پول یارانه است. واقعا دیگر همه جزو طبقه متوسط شدهایم، فقیر و غنی هم ندارد، مثل بادام هندی و نخودچی همه قاطی هم شدهایم، شاید تنها تفاوت ما بین ضخامت پوستمان باشد که این اساتید نرم پوست تشریف دارند و ما سخت پوست، حالا شما اینجا ایستادهاید و دست به کمر زدهاید تا بنده با این اعصاب بخوابم و دیازپامها اثر کنند؟ من بخوابم؟ به قول آن شاعره خارجی، با این اوضاع و شرایط خواب کجا آید، آید، آید؟!