ولادت باشکوه پیامبر گرامی اسلام(ص) و امام جعفر صادق (ع) مبارکباد
سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۴۰ ق.ظ
در ستایش پیغمبر اکرم(ص)
نظامی گنجوی
ای شاه سوار ملک هستی
سلطان خرد به چیرهدستی
ای ختم پیمبران مرسل
حلوای پسین و ملح اول
ای حاکم کشور کفایت
فرمانده فتوی ولایت
هرک آرد با تو خودپرستی
شمشیر ادب خورد دو دستی
ای بر سر سدره گشته راهت
وی منظر عرش پایگاهت
ای خاک تو توتیای بینش
روشن به تو چشم آفرینش
شمعی که نه از تو نور گیرد
از باد بروت خود بمیرد
دارندة حجت الهی
دانندة راز صبحگاهی
رفته ز ولای عرش والا
هفتادهزار پرده بالا
ای صدرنشین عقل و جان هم
محراب زمین و آسمان هم
گشته زمی آسمان ز دینت
نینی، شده آسمان زمینت
ای عقل، نوالهپیچ خوانت
جان، بندهنویس آستانت
هر عقل که بی تو، عقل برده
هر جان که نه مردة تو، مرده
ای کنیت و نام تو مؤیّد
بوالقاسم وانگهی محمد
هم مهر مویدی ندارد
تا مهر محمدی ندارد
ای شاه مقربان درگاه
بزم تو ورای هفت خرگاه
صاحب طرف ولایت جود
مقصود جهان، جهان مقصود
سرجوش خلاصه معانی
سرچشمه آب زندگانی
خاک تو ادیم روی آدم
روی تو چراغ چشم عالم
آن کیست که بر بساط هستی
با تو نکند چو خاک پستی؟
سرخیل توئی و جمله خیلند
مقصود توئی، همه طفیلند
سلطان سریر کایناتی
شاهنشه کشور حیاتی
از حلقه دستبند این فرش
یک رقص تو تا کجاست؟ تا عرش
از حجله عرش برپریدی
هفتاد حجاب را دریدی
خرگاه برون زدی ز کوْنین
در خیمه خاص «قاب قوسین»
درخواستی آنچه بود کامت
درخواسته خاص شد به نامت
از قربت حضرت الهی
باز آمدی آنچنانکه خواهی
آورده برات رستگاران
از بهر چو ما گناهکاران
ما را چه محل که چون تو شاهی
در سایه خود کند پناهی؟
ای کار مرا تمامی از تو
نیروی دل «نظامی» از تو
زین دل به دعا قناعتی کن
وز بهر خدا شفاعتی کن
تا پرده ما فرو گذارند
وین پرده که هست، بر ندارند
***
چند رباعی از «مختارنامة» عطار
صدری که ز هر چه بود، برتر او بود
مقصود ز اعراض و ز جوهر، او بود
آنجا که میان آب و گل بود آدم
در عالم جان و دل، پیامبر او بود
*
صدری که ز هر دو کون، در بیشی بود
در حضرت حق غرقة بیخویشی بود
با این همه جاه و قدر و قربت، کو داشت،
از جمله تفاخرش به درویشی بود
*
هم رحمت عالمی ز «ما ارسلناک»
هم مایة آفرینشی از «لولاک»
حق کرده ندا به جانت ای گوهر پاک:
«لولاک لنا، لما خلقتُ الافلاک»
*
فرمانده ملک انبیا کیست؟ تویی
مصداق «تُعزّ من تشا» کیست؟ تویی
روشننظر «لقد رَأی» کیست؟ تویی
هم دامن خلوتِ «دَنا» کیست؟ تویی
*
ای رحمت عالمین، رحمت از توست
عصیان از ما، چنان که عصمت از توست،
لطفی بکن و روی مگردان از ما
چون پشتی عاصیان امّت از توست
*
در امت تو اگر مطیعی نبوَد،
بر پشتی چون توئی، بدیعی نبود
شاید که ز بیم معصیت خون گرید
آن را که بهحق چون تو شفیعی نبود
سلطان خرد به چیرهدستی
ای ختم پیمبران مرسل
حلوای پسین و ملح اول
ای حاکم کشور کفایت
فرمانده فتوی ولایت
هرک آرد با تو خودپرستی
شمشیر ادب خورد دو دستی
ای بر سر سدره گشته راهت
وی منظر عرش پایگاهت
ای خاک تو توتیای بینش
روشن به تو چشم آفرینش
شمعی که نه از تو نور گیرد
از باد بروت خود بمیرد
دارندة حجت الهی
دانندة راز صبحگاهی
رفته ز ولای عرش والا
هفتادهزار پرده بالا
ای صدرنشین عقل و جان هم
محراب زمین و آسمان هم
گشته زمی آسمان ز دینت
نینی، شده آسمان زمینت
ای عقل، نوالهپیچ خوانت
جان، بندهنویس آستانت
هر عقل که بی تو، عقل برده
هر جان که نه مردة تو، مرده
ای کنیت و نام تو مؤیّد
بوالقاسم وانگهی محمد
هم مهر مویدی ندارد
تا مهر محمدی ندارد
ای شاه مقربان درگاه
بزم تو ورای هفت خرگاه
صاحب طرف ولایت جود
مقصود جهان، جهان مقصود
سرجوش خلاصه معانی
سرچشمه آب زندگانی
خاک تو ادیم روی آدم
روی تو چراغ چشم عالم
آن کیست که بر بساط هستی
با تو نکند چو خاک پستی؟
سرخیل توئی و جمله خیلند
مقصود توئی، همه طفیلند
سلطان سریر کایناتی
شاهنشه کشور حیاتی
از حلقه دستبند این فرش
یک رقص تو تا کجاست؟ تا عرش
از حجله عرش برپریدی
هفتاد حجاب را دریدی
خرگاه برون زدی ز کوْنین
در خیمه خاص «قاب قوسین»
درخواستی آنچه بود کامت
درخواسته خاص شد به نامت
از قربت حضرت الهی
باز آمدی آنچنانکه خواهی
آورده برات رستگاران
از بهر چو ما گناهکاران
ما را چه محل که چون تو شاهی
در سایه خود کند پناهی؟
ای کار مرا تمامی از تو
نیروی دل «نظامی» از تو
زین دل به دعا قناعتی کن
وز بهر خدا شفاعتی کن
تا پرده ما فرو گذارند
وین پرده که هست، بر ندارند
***
چند رباعی از «مختارنامة» عطار
صدری که ز هر چه بود، برتر او بود
مقصود ز اعراض و ز جوهر، او بود
آنجا که میان آب و گل بود آدم
در عالم جان و دل، پیامبر او بود
*
صدری که ز هر دو کون، در بیشی بود
در حضرت حق غرقة بیخویشی بود
با این همه جاه و قدر و قربت، کو داشت،
از جمله تفاخرش به درویشی بود
*
هم رحمت عالمی ز «ما ارسلناک»
هم مایة آفرینشی از «لولاک»
حق کرده ندا به جانت ای گوهر پاک:
«لولاک لنا، لما خلقتُ الافلاک»
*
فرمانده ملک انبیا کیست؟ تویی
مصداق «تُعزّ من تشا» کیست؟ تویی
روشننظر «لقد رَأی» کیست؟ تویی
هم دامن خلوتِ «دَنا» کیست؟ تویی
*
ای رحمت عالمین، رحمت از توست
عصیان از ما، چنان که عصمت از توست،
لطفی بکن و روی مگردان از ما
چون پشتی عاصیان امّت از توست
*
در امت تو اگر مطیعی نبوَد،
بر پشتی چون توئی، بدیعی نبود
شاید که ز بیم معصیت خون گرید
آن را که بهحق چون تو شفیعی نبود
۹۴/۱۰/۰۸