مبعث، عید تکمیل مکارم اخلاق
عید مبعث عید تمام بشریت به ویژه مسلمانان است. مبعث، بزرگترین
عید اسلامی بوده و احیاگر بشریت و رهایی انسان از جاهلیت است.
بعثت وجود مقدس و نورانی حضرت محمد(ص) به عنوان آخرین پیامبر الهی
در عالم امکان، واقعهای خجسته و سبب آفرینش است. ما همه به طفیل
وجود مبارک پیامبر است که نفس میکشیم و روح حیات در وجودمان
جاری است که «لولاک لما خلقت الافلاک»؛ او وجود نازنینی است
که تضمین بیبدیل سعادت و خوشبختی تمام مخلوقات و موجودات
در دو سرای در وجودش خلاصه شده است. پیامبر عظیمالشأن اسلام
شخصیت ممتازی بودند که در عصر جاهلیت و توحش و زمانی که
جامعه آن روز عربستان، بزرگی را در زر و زور، شمشیرهای بران،
داشتن اسبی راهوار و دیگر ظواهر دنیوی میدید با آیات نورانی
از جانب خداوند برای اتمام فضایل اخلاقی در روح بشریت ظهور کرد
و جامعه بشری غریق در ذلت را به اوج عزت رسانید. حضرتش هدف
از بعثت خود را تکمیل مکارم اخلاق اعلام فرمود. وی سرگردانی قوم
را در بادیه ضلالت و گمراهی دریافت و در طلب روشنی برآمد.
سالهای قبل از بعثت را در تفکر و تدبر گذراند در حالی که
سرمنزلی برای کاروان حیات بشری متصور نبود. ناگهان آسمان
به خروشی از هم شکافته شد و هرم گرم نفسی، زمهریر شب
را بدل به بهاری دلانگیز کرد. و این افتخاری بس بزرگ بر ما است
که نخستین آیه نازل شده بر پیامبر مکرم اسلام (ص) به عنوان
معجزه رسالت و خاتمه نبوت، کلمه قرائت و خواندن بود. قرآن کریم
معجزه جاویدان و ماندگار پیامبر اسلام است که میتوان با استناد
به آیات الهی آن، از اسلام و مسلمانان در برابر فتنهها محافظت کرد.
معجزه پیامبر ما یک کتاب است و در یک چنین شبی بر سینه
پیامبر اکرم از سوی پروردگار نزول کرد و سپس به تدریج آیات آن
بر مسلمانان توسط پیامبر خوانده شد. ولادت و بعثت حضرت ختمی
مرتبت (ص)، رستاخیز معنا و حیات دوباره تاریخ و تمدن بود،
تمدنی که پیامبر اکرم (ص) با مجاهدت و پارسایی بنیان نهاد،
در اندک مدت بخش عمدهای از جهان آن روزگار را فرا گرفت و
امروز نیز این تمدن عظیم، عمدهترین رکن فرهنگ بشری است.
او در هر کجا که قدم نهاد مکارم اخلاق را به ارمغان آورد و روح
توحید، ایمان، مجاهده، تحرک، پویایی، عشق و محبت و احترام
به انسان را قوام و دوام بخشید.در سایه فرهنگ متعالی آن
ختم رسل، روح مباحثه علمی و گفتوگوی فرهنگی در جامعه
چنان سریان و جریان یافت که غزالی در بغداد کتابی در ردّ فلسفه
مینوشت و در همان زمان ابن رشد در اندلس آن را پاسخ میگفت.
اما بعثت او برای قوم ایرانی به معنی دگرگونی یکباره سرنوشت
تاریخی بود. تا آنجاکه «سلمان» آن خداجوی پارسی که خود تجسمی
از روح قوم ایرانی به شمار میآمد در طلب حضرتش تا اقصا نقاط
عالم آن روز سر کشید و با دیدار رسول خاتم هم «او» را یافت و
هم «خود» را؛ و این گونه سرنوشت ایران و اسلام با یکدیگر درآمیخت.
آری تقدیر خداوندی چنین بود که این ظلمت غلیظ و بیرحم شکسته
شود و خورشیدی درخشان بر عرصه حیات انسانی برآید تا آدمی را
متخلق به اخلاق خداوندی کند و تودههای فراموش شده در زیر انبوه
آوار امتیازات خون و ایل و تبار را هویتی انسانی بخشیده و بذر زندگی
را در متن کره خاک بارور گرداند.