دفتر خـدمـات الکترونیکی ساتا شعبه پــاکــدشــــت و منطقه پارچیـن

آدرس: شهرستان پاکدشت - بزرگراه امام رضـــــــا(ع)- میدان مادر- پاساژپارسیــــــــان ط دوم واحد 14-تلفن 021/36016404

دفتر خـدمـات الکترونیکی ساتا شعبه پــاکــدشــــت و منطقه پارچیـن

آدرس: شهرستان پاکدشت - بزرگراه امام رضـــــــا(ع)- میدان مادر- پاساژپارسیــــــــان ط دوم واحد 14-تلفن 021/36016404

جایگاه مذاکره و منطق آن در اسلام

سه شنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۲۳ ب.ظ
*حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی
از جمله دستآوردهاى مهم نظام اسلامى در حوزه اندیشه دینى، واکاوى حقایق و مفاهیم بر اساس مشربهاى گوناگون و از نقطه نظر منابع اسلامى است.

از مقولات مهم، حساس و خطیر که سالهاى طولانى در کشور عزیز ما ایران اسلامى مطرح و متاسفانه شناخت مناسب و شایسته‌اى به لحاظ جایگاه و منطق براى آن معرّفى نشده مقوله مذاکره است. از اینرو با قطع نظر از آثار، نتائج و پى‌آمدهاى آن، ذات مقوله مذاکره در مجامع فرهنگى و سیاسى از جایگاه روشنى برخوردار نبوده و همین ابهام منشاء تنازعات فرهنگى، اجتماعى وسیاسى گردیده است.

در این نوشتار کوتاه که مجال پژوهش گسترده نیست، اراده بر آن است که به صورت اجمال و اختصار تبینى به رسم یک بحث علمى طلبگى مطرح تا زمینه پژوهشى شایسته و مناسب که مستند همه فعالیتها و اقداماتى از این دست است فراهم آید، امید که محققان و پژوهشگران خرده نگیرند بلکه آنرا مجال یک گفتگوى علمى، فقهى و حقوقى دانسته از نقص آن بکاهند و اگر کمالى ملاحظه نمودند بر آن بیفزایند.

دین حقیقت سهل و ممتنعى است که راهیابى به کُنه آن به رغم آسانى ظاهر با پیچیدگیهاى فراوانى روبروست. شاید توصیف صراط مستقیم به تیزتر از شمشیر و باریکتر از مو ((الصراط ادّق من الشعره واحدّ من السیف)) بتواند تا حدى دشوارى معنا و صعوبت فهم حقیقت دین را به ذهن نزدیک نماید. از سوى دیگر بایستى اذعان نمود نوع انسانهائى که یا به شبهه علمى گرفتار و یا به شهوت عملى مبتلا هستند چگونه مى توانند نسبت به چنین حقیقت والائى آگاهى شایسته بیابند. سرّ نظارت دائمى و رمز و راز حضور همیشگى امام معصوم(ع) در کنار کتاب و سنت را در همین نکته بایستى جُست.

اسلام راستین که منزّه از هر نوع تحریف و مبرّاى از هر نوع انحراف است عین حق و عدل بوده و معارف، اخلاق و احکام آن از ملاکات حق و معیارهاى صدق تبعیّت مى نماید.
از ویژگیهاى ممتاز اسلام راستین عزّت‌مندى و شکوه مدارى است زیرا هر آنچه در مقام ثبوت بر مبناى حق و بر پایه صدق استوار بوده و در مقام اثبات با برهان و حکمت آمیخته است همواره از عزّت و عظمت برخوردار بوده و هرگز سستى و وهن در حریم آن راه ندارد.

اهل بیت (علیهم‌السلام) نیز که عِدل قرآن و از شجرهء نبوّت رویش یافته‌اند شکوه و عزّت در تار و پود هستى آنان راسخ بوده و اوصاف والاى نفسانى در خیمه وجود آنان استوار گشته است. بنابر این هم دین اسلام ذاتاً عزیز و داراى استحکام و صلابت درونى است و هم اهل بیت (علیهم‌السلام) از سوى ذات الهى به علم و حلم و سخاوت و فصاحت و شجاعت و محبّت در قلوب مومنین آراسته‌اند.

با قطع نظر از این محدوده و قلمرو اسلام که داراى عصمت و صیانت و واجد حقانیّت و صداقت است، پیرامون چگونگى تحقّق و نحوه اجراء دین در جامعه انسانى و ایجاد مناسبات صحیح و شایسته که تامین کننده سعادت و رستگارى جامعه اسلامى است مباحثى را بایستى مورد توجّه قرار داد و از نظر دور نداشت.

از آنجا که دین و همه جلوه هاى آن اعمّ از عقائد، اخلاق و احکام از خاستگاه اراده تشریعى حضرت بارى صادر گشته و هیچ انسانى حتى اگر در مقام رسول، نبیّ و ولیّ‌امان حضور در چنین جایگاهى نداشته و ندارد طبعاً هیچگونه تضادّ و تعارضى در آن امکان پذیر نیست بلکه به علم لایزال و دانش لایزول حضرت حق تکیه دارد.

از اینرو باور به جمیع ما انزل‌الله از مسلمّات قطعى و معتقدات حتمى یک انسان باورمند و شخص مومن فرزانه است. البته تعارض به لحاظ مقام اثبات و تنازع و تشاجر ادّله که در باب دانش اصول مطرح است در جاى خود محفوظ و از دائره این نگاه بیرون است.

لیکن به لحاظ تحقق و اجراى یکپارچه دین بایستى گفت آن دسته از حقائق اسلامى که مکان تحقّق و ظرف ظهور آن فقط در صحنه نفس انسانى است و تامین کننده منطقه عقاید و قلمرو اخلاق است سراى هیچگونه تضادّ و منزل هیچ نوعى از تزاحم نیست، بلکه همه گزاره‌ها بر مبناى حق و براساس صدق طرٰاحى و در صحیفه نفس و کتیبه جان انسانى اجراء مى گردد، سراى نفس چون فراطبیعى است‌ دار تزاحم نبوده و هیچ امر حقّى با حقّ دیگر در تضادّ و تزاحم نیست. این مرحلهء از دین در کمال شکوهمندى و تمام عزّت بوده و جاى هیچگونه مذاکره و گفتگو براى تامین منافع و یا تضمین مقاصد را باقى نمى نهد، بلکه از یک سو ایحاء، الهام و القاء الهى و از سوى دیگر ایمان، اعتقاد و باور بنده بهترین و اصیل‌ترین نسبت و رابطه را بین خالق و خلق و ربّ و مربوب بنیان مى‌نهد.

امّا نسبت به آن دسته از امورى که ظرف ظهور آن عالم طبیعت و موطن تجلّى آن نشاه مادّیت است که صحنه تزاحم و عرصه اصطکاک است، بدون تردید امکان در گیرى و اسباب تنازع فراهم خواهد آمد، اینجاست که ضرورت دارد با بکارگیرى شیوه‌ها و روشهائى که در عرف انسانى و آداب اجتماعى پذیرفته شده و براساس منابع دینى نیز بدان توصیه شده همچون فن مذاکره و مهارت مناظره براى رفع اختلاف و دفع تضاد بهره جست.

فلسفه مذاکره و گفتگو برون‌رفت از تنازعات و برکنده شدن از فضاى اختلاف است البته با توجه به تامین حداکثرى منافع و غفلت ننمودن از مقاصد، در فضائى که سخن از مصالح عالم اسلام و منافع مجتمع اسلامى است، براساس عقلانیّت دینى و با تکیه بر تدبیر، درایت و رعایت قاعده دقیق اهمّ و مهمّ باب وسیع مذاکره و گفتگو گشوده مى شود تا بر مبناى مصالح و پایه منافع، اهداف و مقاصد اسلام و جامعه اسلامى تامین گردد. این اندیشه که برخاسته از منابع وحیانى، آیات قرآنى و سنّت نبوى و ولائى است تماماً در جهت رشد و تعالى جامعه و نجات آن از فروغلطتیدن در آتش جنگ و اختلاف و کشمکشهاى فرقه اى، حزبى، ملّى و فراملّى و نظائر آن است.

بدون تردید اندیشه‌اى که براساس نگرش سلَفى و ایمان‌گرائى صرف و بدون توجّه به عقلانیّت و خردگرائى، بر کرسى آموخته هاى خود تکیه زده و از شور و مشورت خود را بى نیاز دانسته، همواره جامعه را در سراشیبى جنگ و نزاع برده و موجبات اختلاف و تشتّت را فراهم مى آورد. شیوه و روشى که انبیاء الهى و اولیاى ربوبى در مسیر اجراء و تحقّق دین و سعادت جامعه دینى داشته که در تضادّ با منافع دیگران اعمّ از مشرکین، کفّار و حتى اهل همان دین، اتّخاذ مى گردید روش مذاکره و گفتگو با منطقى که بیان شد قابل ارزیابى است.

به پاره اى از آنچه در عهد اسلام عزیز اتفاق افتاد اشارتى گذرا مى نماییم تا شواهدى بر صدق مدّعا و قرائنى بر حقانیّت ادّعا باشد.

شاهد نخست؛ در عهد رسول اکرم اسلام(ص) بزرگترین مذاکره بین اسلام و شرک و جامعه مسلمین و مجتمع مشرکین به وقوع پیوست معروف به صلح حدیبیّه است که در قرآن کریم از آن اینگونه یاد مى شود «و هو الّذى کفّ ایدیهم عنکم و ایدیکم عنهم ببطن مکّه من بعد ان اظفرکم علیهم و کان‌الله بما تعملون بصیرا» سوره مبارکه فتح آیه 24

در این کریمه قرآنى چند نکته اساسى قابل تامّل است، نخست اینکه خداوند متعال شخصاً عهده‌دار برقرارى این صلح و امنیّت گردید، نه پیامبر و نه هیچ قدرت دیگر. نکته دوم اینکه قدرت و سلطه نظامى و جنگى مسلمین بر جامعه مشرکین آشکار بود و مسلمین براحتى مى توانستند مشرکین را از پیش پا بر دارند لیکن اراده الهى در این صحنه غلبه فرهنگى، اخلاقى و اجتماعى بود تا مبناى حرکتهاى مهمّ بعدى در جامعه قهر و غلبه نظامى نباشد که همواره آتش حقد و حسد را بدنبال خواهد داشت. نکته سوم آنکه توّجه الهى به عملکرد مسلمین در این ماجرا، برخورد و مواضع آنها در برابر رویکرد صلح و امنیّت و تکیه و تاکید نداشتن بر قهر نظامى بسیار مهم و قابل توجه است. نکته چهارم ورود به بلد امین و شهر کریم مّکه با توجّه به داشتن قداست و امنیّت ویژه جا براى نشان دادن قهر وغلبه و جنگ و نزاع نیست و لذا این قصّه در بیرون مکّه اتّفاق افتاد. نکته پنجم نحوه ورود عزّت‌مندانه، غرورآفرین و در امنیّت کامل پایهء بسیارى از اقدامات اساسى است. «لقد صدق‌الله رسوله الرویا بالحق لتدخلنّ المسجدالحرام ان‌شاء‌الله آمنین محلّقین روسکم و مقصرین لاتخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلک فتحاً قریبا» سوره مبارکه فتح آیه 27. آثار ارزشمند صلح و حضور با عزت و کرامت با ویژگیهاى گرانقدر یاد شده در این آیه که پایه همه عزّتهاى بعدى است نشان از هدفمندى و پایه‌گذارى حرکتى بسیار عظیم براى جامعه اسلامى است که صرفاً از جایگاه مذاکره قابل دستیابى است و صرف غلبه نظامى و قهر سلطهء جنگى نمى تواند تاثیرگذار و بنیانى باشد که این نکته و نکات فراوان دیگر در باب این مذاکره و صلح ویژه جاى بحث مستقلى دارد.

البتّه این امر در روزگار خود با مخالفتهاى جدّى مواجه شد و بدنبال خود برخوردها و دشمنى‌هائى را داشته که با نهیب الهى مخالفان از اندیشه نا صواب و انگیزه نا رواى خویش برگشتند «لقد رضى‌الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت الشجره فعلم ما فى قلوبهم فانزل السکینه علیهم و اثابهم فتحاً قریبا» (سوره فتح آیه 18)

شاهد دوم؛ در زمان امیرالمومنین على (علیه‌السلام) دو گفتگو و مذاکره بزرگ اتفاق افتاد که در این هر دو مولاى متقیان و امیرمومنان(ع) برغم داشتن حق الهى و اجتماعى بخاطر حفظ مصالح اصل اسلام و نگاهداشت وحدت اسلامى تن به پذیرش حکم ظالمان و رفتار نابکاران داد و در برابر حفظ جان خویش و فرزندان و نیز علم به بى اثر بودن هر اقدامى، پذیرفت آنچه که پذیرفت و با آنها بیعت نمود، تفصیل این جریان در خطبه شقشقیّه و نظائر آن در منابع اسلامى خصوصاً نهج‌البلاغه شریف مى توان ملاحظه نمود، البته آنانیکه در برابر حقانیّت علوى علَم ظلم و کُتل ستم برافراشتند در منطق و زبان اولیاى دین به عنوان بنیانگذاران ظلم و پایه ریزان ستم نام یافتند.

شاهد سوم؛ نمونه بزرگ ومهم دیگر گفتگوى آن حضرت با دشمن مکّار و خصم قدّار معاویه (علیه الهاویه) بود که حضرت به جهت تامین مصالح و حفظ وحدت امّت اسلام چاره‌اى جز پذیرش حکمّیت و امضاء قرار داد نداشت. طبعاً راه حضور دشمن گشوده شد، که اینها در بیان و زبان مولاى متقیان حضرت على (علیه‌السلام) قاسطین لقب یافتند. البته در این میدان نیز عدّه‌اى که خود را آگاهتر و به مصالح اسلام و جامعه اسلامى آشناتر مى‌پنداشتند جریان کفرآمیز مارقین را راه‌اندازى نموده و جنگ تلخ و غصّه‌دار نهروان پایه‌ریزى شد.

شاهد چهارم؛ در عصر امام مجتبى (علیه‌السلام) برغم حقانیّت و صداقت حضرت(ع) بار دیگر، نه به بخاطر شخص و خاندان خود که اهل شجاعت و آل رشادت‌اند، بلکه به جهت حفظ کیان اسلام و امنیّت و صلح امّت اسلام، حضرت تن به مذاکره سپرد و بسیارى از امور مسلّم دینى از جمله حق الهى امامت را نادیده گرفت و به ظاهر خلافت دروغین و حکومت ننگین معاویه (علیه اللعنه) را امضاء نمود تا اصول و اساس اسلام که از جمله مهمترین آنها وحدت اسلامى و رفع اختلاف میان امت و حفظ جان شیعیان و حواریّن علوى و حسنى است محفوظ مانده و آسیبى نبیند، معاهده صلح امام مجتبى(ع) نشان از گفتگوى امتیازى است که هر یک از طرفین به جهت منافع و مصالح خویش مطالباتى را مطرح نمودند. البته داستان صلح آن حضرت نیز مخالفتهاى فراوانى را بهمراه داشته که ناگفتنى است و قصّه اى پر غصّه دارد.

شاهد پنجم؛امٰ در روزگار سرور آزادگان و مولاى عزّت‌مداران حسین‌ابن‌على(علیه السلام) حضرت همه راهها را بسته دید و مشاهده نمود که نابکارى همانند یزید (لعنه‌الله علیه) که هیچ بوئى از فرهنگ دین نداشته و مخالفت بلکه دشمنى تمام حتّى در ظاهر با اسلام و اهل ولایت مى نماید به مسند خلافت تکیه زده و به عنوان خلیفهء الهى و جانشین رسول‌الله(ص) خودآرائى دارد، جا براى بیعت و سکوت نیافته و تن و روحش را به هجرت و جهاد سپرد که این ماجرا نیز از سوئى بسیار عظیم وشکوهمند و از سوى دیگر بسیار تاسف‌برانگیز و تالّم‌زاست. حضرت سیدالشهداء امام حسین (علیه‌السلام) در عین حال که مصمّم و با عزمى استوار گام بر مى‌داشت لیکن از تمامى راهها و امکانات یک اقدام سنجیده و حکیمانه در چنین اقدام حماسى و عظیم خصوصاً در جذب افراد و همسو کردن آنان با نهضت آسمانیش بهره برد، دیدارهاى فراوان و مذاکرات متعدّدى که خود حضرت شخصاً انجام دادند، در مکه و در بین راه مکه و کوفه و همچنین کوفه به کربلا و حتى در سرزمین کربلا با شخص نحس و آلوده‌اى همانند عمر سعد (لعنه‌الله علیه) جاى هیچگونه ابهام و تردیدى را نسبت به سنجیده بودن و با معیارهاى دقیق اخلاق دینى و رفتار حکیمانه یک رهبر آسمانى و سازگارى با یک نهضت الهى و جاودان داشتن، باقى نمى نهد. 
امّا آنچه در خصوص مذاکره با عمرسعد ملعون که در شب تاسوعا اتّفاق افتاد و مدتّى طولانى انجام شد و تا پاسى از شب ادامه یافت.. فتکلّما فاطالا حتى ذهب من اللیل هزیع (موسوعه کلمات الحسین(ع) ص 388) (این دو براى زمانى طولانى گفتگو نموده تا نزدیک صبح....)، داستان شگفتى است که با مطالعه در پیرامون آن چند جهت قابل بررسى و ارزیابى است.

جهت نخست اینکه؛خود امام حسین(ع) در اوج عزّت و عظمت بدون کوتاه آمدن از اصول پایمردى و صلابت دینى، در خواست ملاقات و گفتگو نمود { ثمّ ارسل الحسین (علیه السلام) الى عمربن سعد (لعنه الله) «انّى ارید ان اُ کلمّک فالقنى اللیله بین عسکرى و عسکرک» موسوعه کلمات الحسین(ع) ص 386 و 387 (حضرت شخصى را نزد عمرسعد فرستاد و به او پیغام دا د؛ من مى‌خواهم با تو هم امشب در نقطه‌ای بین لشگرم و لشگر تو ملاقات نمایم) این امر نشاندهنده آن است که ذات مذاکره و نفس ملاقات حتى از شخصى همانند حسین ابن على(ع) با شخص آلوده و پلیدى همانند عمر سعد که امام(ع) به سابقه خانوادگى و خصوصى او کاملاً واقف بود، البته در جایى که نه مصلحت شخصى و نه منفعت جناحى بلکه پاى مصالح اسلام و منافع امّت اسلامى در میان است، بدون محذور است.

جهت دوم اینکه؛گرچه حضرت از راههاى علم باطنى و وجدانهاى وحیانى و الهامات الهى بارها و بارها جریان حماسه کربلا و شهادت خویش را شنیده بلکه دیده بود و هیچگونه تردیدى در آن نداشت لیکن براى انجام معیارهاى ظاهرى و اتمام حجّت الهى پیشنهاد مذاکراه را در پیش نهاد تا در صورت امکان، نزاع و اختلاف که مذموم‌ترین امر در عالم اسلام است اتّفاق نیفتد و آخر الدواء الکی باقى بماند خصوصاً در جائى که پاى زن و فرزند معصوم و بى گناهى در میان است که هیچ جایی در این تنازعات ندارند.

جهت سوم اینکه؛حضرت ابتداءً راه نصیحت و پند و اندرز را پیش گرفته «ویلک یابن سعد اما تتقى‌الله الّذى الیه معادُک؟ اتقاتلنى و انا ابن من علمتَ؟» موسوعه کلمات الامام الحسین ص387 (واى بر تو اى پسر سعد آیا نمى هراسى و پروا نمى دارى از پروردگار در روز رستاخیز؟ آیا با کسى به جنگ مى پردازى که مى شناسى او پسر پیامبر است؟) بلکه تلاش داشت تا او را با نهضت و قیام خویش همسو ساخته و از صف عبیدالله ملعون و یزید مرجوم جدا سازد و در ردیف سربازان خویش در آورد «ذر هولاء القوم و کن معى فانه اقرب لک الى‌الله تعالى» همان مدرک (این دسته و گروه را رها کن و با من باش و این به صلاح تو و قرب حق نزدیکتر است)

حضرت در این رابطه حتّى از سوابق خویش و خانوادگى و جایگاه خاندانى خویش بهره برد تا او را متوجّه نموده و مسیر اصلاحى براى او باز نماید «ااتقاتلنى و انا ابن من علمت» همان مدرک (آیا به ستیز من برخاستى در حالیکه مرا مى شناسى)

جهت چهارم اینکه؛در برابر خواسته هاى دنیائى و تمنیّات زمینى او نرمش نشان داده و تمکین نمود وقتى او از امنیّت خانه و محلّ سکونتش اظهار نگرانى نمود حضرت در پاسخ بدو فرمود من شخصاً خانه اى براى تو بنا مى سازم «فقال عمر بن سعد (لع): اخافُ ان یهدم دارى، فقال الحسین(ع) انا ابنیها لک» همان مدرک (او از ویرانى خانه‌اش نگرانى بود و حضرت وعده شخصى به ساختن خانه او داد).

جهت پنجم اینکه؛ حضرت براى رفع بهانه و نشاندن عطش دنیا مدارى او حتى وعده باغى از اموال شخصى خود در مدینه را به او داد «فقال عمربن سعد (لع) اخافُ ان توخذ ضیعتى، فقال الحسین(ع) انا اخلف علیک خیراً منها من مالى بالحجاز» همان، عمرسعد ملعون از مصادره باغش نگران بود، حضرت وعده باغى بهتر از آن از مال شخصى در حجاز بدو داد.
این نوع مذاکره و گفتگو و دادن اینگونه از امتیازات نه به جهت حقانیّت خصم و درستى راهى است که او بر آنست بلکه صرفاً به جهت داشتن ادّعا و قدرت اقتصادى، سیاسى، نظامى و امنیتى و رسانه اى و... است که منافع امّت مسلمین در پنجهء چنگال اوست و امّت اسلام چاره اى جز نگاهداشت اهمّ و رها کردن مهمّ ندارد البته تا در فرصت مناسبتر بتواند حقوق از دست رفته خویش را استیفاء نماید.

امید که جامعه اسلامى و امّت بزرگ اسلام مسیر حق وعدل را با واکاوى همه ابعاد دین بشناسد و با چاره‌جوئیهایی حکیمانه تلاش نماید تا کمترین زحمت و مزاحمت براى اسلام مظلوم و ملّت ستمدیده آن فراهم نگردد. به امید معرفت و در آرزوى ارادت.

*سرای نفس چون فراطبیعی است، دارتزاحم نبوده و هیچ امر حقی با حق دیگر در تضاد و تزاحم نیست. این مرحله از دین در کمال شکوهمندی وتمام عزّت بوده و جای هیچگونه مذاکره و گفتگو برای تامین منافع ویا تضمین مقاصد را باقی نمی‌نهد

*نسبت به آن دسته از اموری که ظرف ظهور آن عالم طبیعت و موطن تجلّی آن نشئه مادیت است که صحنه تزاحم وعرصه اصطکاک است، بدون تردید امکان درگیری و اسباب تنازع فراهم خواهد آمد، اینجا ضرورت دارد با بکارگیری شیوه‌ها در عرف انسانی وآداب اجتماعی و براساس منابع دینی همچون فن مذاکره برای رفع اختلاف بهره جست

*فلسفه مذاکره وگفتگو برون رفت از تنازعات و برکنده شدن از فضای اختلاف است، البته با توجه به تامین حداکثری منافع وغفلت ننمودن از مقاصد

*شاهد نخست، در عهد رسول اکرم اسلام(ص) بزرگترین مذاکره بین اسلام و شرک وجامعه مسلمین ومجتمع مشرکین به وقوع پیوست که معروف به صلح حدیبیه است

*در زمان امیرالمومنین علی علیه‌السلام دو گفتگو و مذاکره بزرگ اتفاق افتاد که در این هر دو، مولای متقیان به‌رغم داشتن حق الهی واجتماعی بخاطر حفظ مصالح اصل اسلام و نگاهداشت وحدت اسلامی تن به پذیرش حکم ظالمان و رفتار نابکاران داد

*امام حسین علیه‌السلام در اوج عزّت و عظمت و بدون کوتاه آمدن از اصول پایمردی و صلابت دینی، درخواست ملاقات و گفتگو نمود و حتی در سرزمین کربلا با شخص نحس وآلوده‌ای همانندعمر سعد (لعنت‌‌الله علیه) شخصاً مذاکره انجام داد.

*جمهوری اسلامی
۹۴/۰۸/۱۲
امیر هوشنگ شمسائی