بیچاره آقای ...........
یک جوک قدیمی ضدزن ضدفمینیستی ضدانسانی ضدحقوق شهروندی
(دارم جلو اعتراض فمینیستها را میگیرم که فردا دوباره لباس ما را
بادبان نکنند و نگویند عالمی ضدزن است) بود که میگفت: دوتا خانوم
نشسته بودند و سبزی پاک میکردند و درددل میکردند. یکیشون ازدواج
کرده بود،
یکیشون ازدواج نکرده بود. اولی گفت: واقعا چی بگم سوسنجان. این
شوهر من هر شب خدا که میاد خونه، با کمربند من را سیاه و کبود میکنه
و اصلا انگار زن گرفته که دستبزن داشته باشد.
دومی گفت: اووووه. تو هم ناشکریها. باز برو خدارو شکر کن که یکی
هست که بیاد کتکت بزند. من چی؟
حالا این دقیقا وضعیت ماست. یعنی ما همین که یکی باشد ما را بزند و
فحاشی کند راضی هستیم. مثلا ما تا دیروز میگفتیم دولت مهرورزی بالا
میرود، پایین میآید به مردم توهین میکند. دولت بنفش که آمد گفتیم فضا
ارغوانی میشود و نازکتر از گل دیگر به کسی نمیگوید. همان اول کار
بادیگارد یک وزیری دوتا حرکت نیش مار و دندان گربه روی دوتا عکاس
اجرا کرد که هنوز جاش درد میکند، کسی چیزی نگفت. بعد که وزیر
آمد و گفت هر کی میگوید ماشین مونتاژ ایرانی کجه، چشم ندارد قضیه
را ببیند و خائن است و پاشنه پاش سوراخسوراخ شه ایشالا. باز هم کسی
چیزی نگفت. حالا هم داماد یک وزیر دیگر، پنجهبوکس، قفلفرمان
و آجر که دید کسی چیزی نمیگوید گفت بگذار من یک چیزی بگویم و
در نتیجه چشمها را بسته و دهان را باز کرده و خبرنگار بختبرگشته
را فحشکاری کرده. باز هم کسی چیزی نگفت. مثلا به خبرنگار گفت:
«تو غلط کردی همچین چیزی میگی». معاون وزیر ارشاد دولت قبل
همین حرف را زد، سهنفر خودشان را به نشانه اعتراض در افق گم
کردند. بعد به خبرنگار گفته: «اینقدر چرتوپرت ننویس و اصلا به تو
چه؟» و بعد گفته «برو گمشو بابا». همه اینها هم سند صوتیاش موجود است.
خلاصه ما باز چیزی نمیگوییم. مسئله ما انگار فقط مسئله کاپشن بود.
اگر کسی کت و شلوار تنش باشد و همان حرفها را بزند اوکی هستیم.
بیچاره آقای احمدینژاد و تیمملیاش. اگر میدانستند کاپشن را دربیاورند
و کت بپوشند دیگر کسی چیزی نمیگوید، حتما الان بهعنوان قهرمان
ملی مطرح میشدند و مردم ازش تشکر میکردند و آب هم از آب
تکان نخورده بود. جا دارد همه برویم در افق گم شویم و خلاص.
منبع: روزنامه شرق